جذاب ترین بخش یک رابطه وقتیه که می خوان از هم انتقام بگیرن این نظر منه اما همه مثل من فکر نمی کنن! آدم ها(البته اون هایی که من تا حالا دیدم) چند بعدی بودن فرد رو دو رویی می دونن نمیدونم کی درست می گه ولی فکر کنم اگه با هر کسی به اندازه ی فهم و شعورش صحبت کنی دو رویی نباشه.
این همون چیزیه که محمد می گه دو دویی ارتباطم رو با محمد قطع نکردم می خواستم بدونم چرا بین خودشو امیر و من فاصله انداخت یه روز باهاش قرار گذاشتم بریم بیرون. درمورد امیر ازش سوال کردم گفت خبر ندارم مگه ازش بی خبری خلاصه این که تابلو بود از امیر خبر داره منم گیر دادم بالاخره معلوم شد یه 2 هفته ای از این که با هم تموم کردیم ناراحته و تو جمعشون نمیاد از فرصت استفاده کردم و حرف قطع رابطه رو پیش کشیدم اولش خودشو زد به اون راه که مثلا من نمی دونم اما خودش از زبونش در رفت که( من به خاطر امیر این کار رو کردم چون می دونستم یه آدم حساسیه گفتم اگه پس فردا یه چیزی بشه همه به من می گن چرا این کار رو کردی تو که امیر رو می شناختی) یه لحظه دلم می خواست سرم رو بکوبم به زمین که یه سال با یه احمقی مثل این دوست بودم هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید یه نفر این قدر می تونه خر باشه. بعد هم یه جورایی گفت ما می تونیم دوستی مون رو ادامه بدیم. از دستش ناراحت بودم دلم می خواست یه کا ری کنم که فکر من رو از سرش بیرون کنه و کاری کنه که امیر هم دیگه به من فکر نکنه دوست داشتم همه چیز تموم تموم بشه که دیگه هیچ راه برگشتی نباشه به خاطر همین آخرین لحظه طوری ازش جدا شدم که همون احساس بدی که من درموردش داشتم اونم داشته باشه. آخرین جمله هایی که بهش گفتم یادم نیست ولی تهدیدش کردم همین الان دست یه نفر رو می گیرم می رم. چشماش گفت این کار از تو بعیده اما وقتی دید این کارو کردم جز رفتن چاره ای ندید. بهترین لحظه ی زندگیم همین لحظه بود اون هم مثل امیر از من متنفر شد حالادیگه بی حساب شدیم هر سه تا مون از هم بدمون می اومد ولی من بر خلاف اون دو تا احساس کینه نمی کردم شاید احساس آزادی...
اون موقع یکم از کاری که کردم پشیمون شدم اما گذر زمان همه چیز را از یادم برد و من احساسی غریب داشتم آرزو کردم شادی به زندگیشون برگرده و فراموش کنند مثل من. الان بیشتر از سه هفته است که می دونم امیر با دختر عموم دوست شده امیدوارم موفق باشه. اما محمد فکر می کردم زودتر از امیر فراموش کرده ولی اشتباه می کردم. دو روز پیش یه نفر بهم زنگ زد گفت
- رفاقت می کنی؟
- نه
- چرا؟
- وقت ندارم
- مگه چی کار می کنی که وقت نداری؟
- دلیلی نمی بینم برای کسی که نمی شناسمش بگم چی کارمی کنم
- حالا با هم آشنا می شیم
- چه جوری؟
- هر جور تو بخوای
- منظورت اینه که هم دیگه رو ببینیم؟
- آره دیگه
- شرمنده
- چرا؟
- من که تو رو نمی شناسم بخوام باهات بیام بیرون
- حالا می شی
- یعنی منو می شناسی؟
- یه جورایی
- چه جوری؟
- تعریف تو از دوستت شنیدم
- یادم نمیاد با کسی رفاقت کرده باشم
- چرا دروغ میگی
- دروغ نمیگم
- داری می گی دیگه
- بعضی وقت ها کسایی که باهاشون دوستی واقعا دوستت نیستن. اصلا کی شماره منو بهت داده؟
- گیر نده دیگه
- میگی یا تلفن رو قطع کنم؟
- چرا عجله داری حالا بهت می گم
- خوب بگو
- الان که نه حالا بعدا
- نه همین حالا
- فکر از آسمون شماره ات افتاده تو دستم
- نمی تونم
- چرا؟
- چون ای جوری نیست
کلی کلنجار رفتم تا بالاخره گفت شماره ات رو از رو موبایل دوستم برداشتم. با خودم فکر کردم دیدم فقط فرید که شماره منو داره اما اون موبایلشو دست کسی نمی ده حتی من گیج شده بودم ازش اسمشو پرشیدم گفت علی اگه تا اون موقع به محمد شک داشتم حالا دیگه مطمئن بودم آخه علی رفیق فاب محمد بود از علی پرسیدم اسمشو بگو هر چی هم اصرار کردم نگفت منم گفتم تا وقتی نگی کی جوابتو نمی دم تا 2 روز نه جواب اس ام اس هاشو دادم نه تلفن هاش که بالاخره اس ام اس زد می خوام بهت بگم
- سلام رضوانه جون خوبی؟
- مرسی.قراربود بگی منصرف که نشدی؟
- نه عزیزم. برات مهمه که من از کی تعریفت رو شنیدم؟
- اگه مهم نبود روش پافشاری نمی کردم
- چقدر برات مهمه؟
- خیلی
- چرا؟
- می خوام بدونم کی بوده تا حدس بزنم چی درمورد من بهت گفته. حالا می گی یا نه؟
- شمارو ات رو از رو موبایل دوستم برداشتم
- کی؟
- اون خودش نمی دونه اگه بفهمه نارااحت می شه
- کی؟
- محمد فقط بهش زنگ نزن
- من اصلا شماره شو پاک کردم ولی خیلی تعجب می کنم
- از چی؟
- از این که هنوز شماره منو پاک نکرده ...
اون شب محمد برای آخرین بار اس ام اس زد (ازت انتقام می گیرم)
سلامی چو بوی خوش آشنایی
عجب قصه ای داری خانومی فقط یک جمله می گم.
می گن همیشه برای گلی گلدون باش که وقتی ولش می کنی از دوریت پژمرده شه.(نه اینکه انتقام بگیره)
دوست دارم
فلا