نمی دونم دیگران درباره من چی فکر می کنن ولی می دونم که اشتباه می کنن در چنین موقعیتی که تا چند دقیقه دیگه براتون می گم هر کسی بود باید کلی دفسرده بود ولی نمی دونم چرا من از این حس ها ندارم. فکر کنم از اولش بگم بهتر باشه من رضوانه رضائی هستم 17 ساله از تهران یه آدم مثل آدم های دیگه(مثل نوید نادری از قائم شهر) که در عین حال که مثل بقیه ام حتی شبیه هیچ کدومشون نیستم(حالا این ها رو بی خیال). ما پارسال با یه آدم درب داغون به اسم محمد مستعلی... فرهانی(فامیلی اش کلی دنباله داشت یه سری شو حذف کرده از بس زیاد بود یادم نمیاد چی بود)دوست شدیم.حالا تازه بعد از یه سال و اندی!مرتیکه یادش اومده از من خوشش نمیاد(به یه ورم!)پفیوز خودش هر جاکشی که باشه کرده بعد اون وقت به من می گه لاشی! حالا بگذریم من در کل آدم راحتی ام جلو بابام هم فحش از دهنم بیرون نمی ره چی کار کنم عادت کردم خانواده ما که به بچه دو ساله شون یاد می دن درست صحبت کنه و کلی مخ بچه رو به کار می گیرن کلمات قلمبه سلمبه و تعارف تیکه پاره کردن یادش میدن بالاخره یکی مثل من باید پیدا بشه این سنت رو بشکنه دیگه. اما همین طرز حرف زدن تا حالاش که کلی کار داده دستم همه خیال می کن من بدم بابا آخه من به کی بگم منی که کسی تا حالا دست رو کمرم هم نگذاشته چه جوری بدم واقعا نمی دونم! آقا ما با این پسره دوست شدیم پسره متولد شهریور شست و پنجه از اون دختر ندیده های اصل همه بهم می گفتن این پسره آدم نیست ولی با این که می دونستم گوش نمی دادم. برام مهم بود که وقتی می خواد بخنده به این فکر نمی کنه که خطوط چهره اش به هم می ریزه یا نه یه آدم خاکی اینقدر که شلوارش همیشه خاکی بود!( آخه یه کارگاه کابینت سازی ام دی اف داشت همیشه لباسش خاکی بود. رو شیشه عینکش اینقدر خاک بود که هر وقت چیزی رو اشتباه می کرد مسخره اش می کردم می گفتم باز عینکت خاک داره! ) خلاصه از اون جائی که من از بابام هم خجالت نمی کشم از محمد که هیچی از خدا هم خجالت نمی کشم یعنی همین طوری باهاش حرف می زدم با هم... شر می گفتیم می خندیدیم ولی مثل این که من فکر می کردم... شری بیش نیست اون همه ی حرف های منو جدی می گرفت. بعد از یه سال من رو با دوستش امیر خ. آشنا کرد. یکی که واقعا بعید بود بین اون محمد و دوستاش آدم باشه واقعا یه جواهر بود( از اون هایی که تو قصر نیستن البته! )یه آدم پاک و صمیمی خیلی خوب تر از اون چیزی که من بگم. اگه بین تموم مردا 6 تاشون آدم باشن امیر یکی از اون هاست. امیر رو دوسش دارم به خودس هم همین جوری گفتم طوری که یه آن کپ کرد بر عکس محمد که قد بلند(قدش 195 ) بود و قیافه ی چندان خوبی نداشت امیر هم خوشکل و خوش تیپ بود هم خوش صدا فقط قدش کوتاه بود (4 سانت از خودم بلند تر) چشم های مشکی کشیده مثل آهو ابرو های هلالی مشکی دندون های صاف و سفید مثل برف با مو های سیخ سیخی.فقط با امیر... نمی پروندم یعنی خودش بهم گفته بود درست صحبت کنم منم تو ترک بودم که درست حرف بزنم که رابطه مون قطع شد و قصه ترک عادت هم فراموش....